• وبلاگ : خودسازي در اسلام
  • يادداشت : راه خودسازي (گردآوري از اينترنت)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    اينك پنجمين زمستان نيز مي گذرد، زمستاني که من در اينجايم

    بايد از آن شب بنويسم.شبي از شب هاي همين پنجمين زمستان

    شبي که مي گويند عاشق شدم...مُردم و او در من زاده شد

    شبي که عشق جلوه گر مي شود و مي رود در کالبد يک انسان

    عاشق سهراب مي شود تا به آوردگاه رود. همه مي دانند عاقبت داستان سهراب چيست اما شايد تو نمي دانستي؟

    چه آوردگاهي؟ بهاي عشق که سوز سرماي زمستاني را کم کمک ذوب مي کرد ناگهان به بهانه هايي بدل گشت كه سهراب را/ عاشق را/ عشق را بر زمين كوفت...

    آن شب، شب سهراب كُشان بود.

    حالا مولاناست كه سهراب را در ميان خويش برده است: از شهر تو رفتيم و ترا سير نديديم/ وز شاخ درخت تو چنين خام فتيديم/ گشتيم به ويرانه بسوداي چو تو گنج/ چون مار به آخر بتك غار خزيديم...چون صبر فرج آمد و بي صبر حرج بود/ خامش مكن ناله كه ما صبر گزيديم.

    من سهراب كه كشته شدم آني مي خواستم براي تو همان شب فرياد كنم: براي آنكه تو را از تو بيشتر مي خواست/ چه سرنوشت بدي را زدي رقم ...